nokhodi maman

بدون عنوان

سلام خوشگلا وفرشته های گل مامان   من که خیلی لحظه شماری روز دوشنبه چهارم آذر رو میکردم تا شما فسقلی های نازمو ببینم وخداروشکر کنم متاسفانه سر یک موضوعی حسابی عصبی و ناراحت شدم وامید وارم خدا منو ببخشه که شمارو خیلی اذیت کردم  تا وقتی با بابایی و مامانی رفتیم و بعد از علافی های تو سونوگرافی ودل دردای من رفتم نوبتم شد ورفتم داخل تا اینکه دکتر بعد از کمی گذت گذار تو دل مامانی گفت خانم بلند شید منم از ترس گفتم یعنی چی آقای دکتر گفت یعنی که شما رحمتون عصبیه وخودشو جمع کرده وچیزی معلوم نییت برید بیرون کمی راه برید بیرون دستشویی بریدو شکلات بخورین با تمام عصبانیت و لرز اومدم بیرون وبابایی و مامان خیلی نگران بودن منم همون کارارو کردم...
7 آذر 1392

بدون عنوان

الهی به امید تو    سلام به فسقلهای خوشدل مامان وبابا  امیدوارم حالتون خوب باشه و سالم سر حال تو شکم مامان خوب تپلی شده باشین من وبابایی خیلی بی صبرانه منتظر  شنیدن خبر سلامتی شما فرشته های دوست داشتنی هستیم من خیلی استرس دارم چون دوشنبه وقت سونو ان تی برای بررسی سلامت و سن وجنسیت شما فسقلی ها دارم  الانم که دارم این مطلب رو مینویسم بعداز ظهر دلگیر جمعه سی آبانه من بیدارم وبابایی خابالو خوابه اصلا دل نمیخواد بیدارشه فکر کنم شما فسقلی ها هم خواب باشین    من وبابایی خیلی دوستتون داریم بابایی همش میبوستتتون انشاالله زود لوپتونو ببوسه من شما رو به خدا میسپارم چون خود مهربونش شما رو به من هدیه داد...
1 آذر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به nokhodi maman می باشد