بدون عنوان
سلام خوشگلا وفرشته های گل مامان من که خیلی لحظه شماری روز دوشنبه چهارم آذر رو میکردم تا شما فسقلی های نازمو ببینم وخداروشکر کنم متاسفانه سر یک موضوعی حسابی عصبی و ناراحت شدم وامید وارم خدا منو ببخشه که شمارو خیلی اذیت کردم تا وقتی با بابایی و مامانی رفتیم و بعد از علافی های تو سونوگرافی ودل دردای من رفتم نوبتم شد ورفتم داخل تا اینکه دکتر بعد از کمی گذت گذار تو دل مامانی گفت خانم بلند شید منم از ترس گفتم یعنی چی آقای دکتر گفت یعنی که شما رحمتون عصبیه وخودشو جمع کرده وچیزی معلوم نییت برید بیرون کمی راه برید بیرون دستشویی بریدو شکلات بخورین با تمام عصبانیت و لرز اومدم بیرون وبابایی و مامان خیلی نگران بودن منم همون کارارو کردم...
نویسنده :
hani
21:12